سالها پیش از این در بهاری زیبا در غروبی غمگین در سكوتی سنگین ما به هم بر خوردیم
تو برای دل من آن غروب غمگین آن سكوت سنگین
من برای دل تو آن بهار زیبا
تو هزاران فتنه در نگاهت خفته من به دنبال نگاهت به بلا افتاده
روزها از پی هم , تو جدا از غم و فارغ از غم من و غم دست به هم از گذرگاه زمان می گذریم
تو سراپا شادی غرق در نغمه این آزادی فارغ از سلسله بند نگاهت بودی
دل بیچاره من , در بهاری زیبا , در غروبی غمگین , در سكوتی سنگین
بی خبر گشت اسیر
من در اندیشه ان فصل بهار در زمستانی سرد , با دلی رفته ز دست زیر لب می گویم
كاش می شد به تو گفت : تو تنها نفس شعر من , تو تنها امید دل نا امید من
كاش می شد به تو گفت : تو بمان , دور مشو از بر من , تو بمان تا نمیرد دل من
حیف می دانم من تو همانگونه كه بود آمدنت
در بهاری زیبا , در غروبی غمگین , در سكوتی سنگین
دل مجنون مرا زیر پا می نهی و می گذری
نوشته شده توسط باران در پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:,
ساعت 11:51 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتدرباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید من باران هستم و17سالمه!!!! نظريادتون نره ها!!!!!
فهرست اصلی
نویسندگان
دوستان
تقدیم به تنها عشقم
شیک چت شیک ترین چت روم ایرانی
ادکلن مردانه دیزل
Jast Ladys
فانوس دریایی
علي طاهري-خدايافريادم بي صداست...
دل نوشته
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
بازباران،باتر
پیوندهای روزانه
نوشته های پیشین
طراح قالب
POWERED BY