رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید ، عكس تنهایی خود را در آب ،
آب در حوض نبود .
ماهیان می گفتند:
هیچ تقصیر درختان نیست.
ظهر دم كرده تابستان بود ،
پسر روشن آب ، لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید ، آمد او را به هوا برد كه برد.
به درك راه نبردیم به اكسیژن آب.
برق از پولك ما رفت كه رفت.
ولی آن نور درشت ،
عكس آن میخك قرمز در آب
كه اگر باد می آمد دل او ، پشت چین های تغافل می زد،
چشم ما بود.
روزنی بود به اقرار بهشت.
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی ، همت كن
و بگو ماهی ها ، حوضشان بی آب است.
باد می رفت به سر وقت چنار.
من به سر وقت خدا می رفتم.
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده توسط باران در سه شنبه 6 دی 1390برچسب:,
ساعت 11:58 موضوع <-PostCategory-> | لینک ثابتدرباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید من باران هستم و17سالمه!!!! نظريادتون نره ها!!!!!
فهرست اصلی
نویسندگان
دوستان
تقدیم به تنها عشقم
شیک چت شیک ترین چت روم ایرانی
ادکلن مردانه دیزل
Jast Ladys
فانوس دریایی
علي طاهري-خدايافريادم بي صداست...
دل نوشته
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
بازباران،باتر
پیوندهای روزانه
نوشته های پیشین
طراح قالب
POWERED BY